طور دیگه ای میسوزونه
آتش اون
بوسیدنش، حسرتش، و خنده اش هم یه طرف
توی قلبم
گوشه ی دیگه ای جا داره
با آرامش هم آغوش شدم
تو دستاش
تو آوارگی های تنهایی بیچاره بودم
تنهاییش مثل یخ سرده
شب هام
مثل خورشید طلوع کرد یارم
به ظلمت تاریکی هام
در حالی که کاملا ناامید بودم
رسید به امدادم
من از این به بعد
حتی اگه بمیرم غم نمیخورم
تقدیر این دنیا، و بار اون
برام سبک به نظر میرسه
مدت زیادی طول کشید، زیاد
خیلی ناراحت شد، خیلی
شعله شعله برای یکی سوخت و خاموش شد این دل
اما اون بازم گم نکرد
ایمانش رو نسبت به عشق
آخرشم فلک به روش خندید
مگه دروغ میشه
اون اگه بخواد
هستم، نیستم، همه چیزم مال اون
اون اگه بخواد
این جان فدای یک نگاهشه
وقتی تنم تنشو حس میکنه
انگار زمان می ایسته
تو این بدن
یک نفس اون
به تمام دنیا می ارزه