عزیزم، تو یک صخره هستی
که من رویش ایستاده ام
و من به اینجا آمده ام که با هم صحبت کنیم
امیدوارم که متوجه شده باشی
چشم سبز
نورها به تو میتابند
و چطور کسی میتواند تو را نادیده بگیرد؟
من با باری از اندوه به اینجا آمده ام
و حالا که تو را دیده ام،سبک تر شده ام
عزیزم تو باید بدانی که من بدون تو نمیتوانم ادامه دهم.
عزیزم ،تو یک دریا هستی
که من روی آن شناورم
من به اینجا آمدم که با هم صحبت کنیم
فکر میکنم تو باید این را بدانی
چشم سبز
تو کسی بودی که به دنبالش میگشتم
و هر کسی سعی کند تو را نادیده بگیرد
حتما عقلش را از دست داده است
چون من با باری از اندوه به اینجا آمدم
و از وقتی تو را دیدم،این اندوه سبک تر شده است.
عزیزم تو باید بدانی
که من بدون تو نمیتوانم ادامه دهم.