با تو خواهم جنگید
نمی توانی در حد (سن)خودت باشی
نقص های تو آنقدر زیادند
که حتی خودت هم خبر نداری
تو از یک بچه ی شیطان هم بدتری
همیشه می خواهی که خودت برنده باشی
تو خودخواه ترین و مغرورترین مردی هستی
که تا به حال شناخته ام
اما در زمان مناسبش...خوبی هم داری
می دانی؟ به یک آدم دیگر تبدیل می شوی
در یک لحظه تو
آنقدر بزرگی بزرگی بزرگی
که دیگر به یاد نمی آورم
تمام دوستانم را می بینم که
خیلی از من راحت تر هستند
مجبور نیستند سر هر چیزی بحث کنند
مثل من! که تو باعثش می شوی
هدایا و رزهای قرمز می گیرند
برای تولدشان
همیشه می گویند:باشد
هیچ گاه مشکلی ندارند و متقاعدند
که همه چیز زندگی فراهم است
برعکس نه!...برعکس نه
زندگی آن چیزیست که تو به من می دهی
هر روز در جنگ بودن زنده ام می کند
همان طوری هستم که تو خوشت می آید
از تو بدم می آید بعد دوستت دارم دوستت دارم بعد از تو بدم می آید بعد دوستت دارم
هیچ وقت ترکم نکن
آنقدر بزرگی بزرگی بزرگی
انگار که فقط تویی که بزرگی
از تو بدم می آید بعد دوستت دارم دوستت دارم بعد از تو بدم می آید بعد دوستت دارم
هیچ وقت ترکم نکن
آنقدر بزرگی بزرگی بزرگی
انگار که فقط تویی که بزرگی