پشت اون قيافه ى خندون
نميتونم دنبال حقيقت بگردم
همين كه فقط همراهت ميخندم كافيه
حتى اگه كسى برام يه راهنما بنويسه
نميتونم بخونمش چون خيلى كوچيك نوشته شده
فقط ميتونم كم كم شروع به فهميدن كنم
با اين همه بازم تصمیم ندارم عينك بزنم
همینجوریش هم از وقتی چشمام رو باز میکنم
کل روز مشغول ديدن چيزهای
واضح هستم
همين حالاش هم به اندازهی کافی خستم
دیگه نمیخوام داخل قلب سیاه و کوچیک رو هم ببينم
همين حالاش هم به اندازهی کافی خستم
دیگه نمیخوام نوشته هاى كوچيكتر رو هم بخونم
نميخوام نقطه ضعفهات رو که با زحمت مخفی کردی رو
با اصرار بگردم پيدا كنم
کافیه گولت رو بخورم
اینکه چی پشت رنگين كمونه
خيلى دوره، نميتونم ببينم
مجبورم چيزهاى عالى رو تصور كنم
با اين همه بازم تصمیم ندارم عينك بزنم
گول خوردم و فريب دادم، اما بازم اعتماد ميكنم
همینجوریشم سرم با تصور كردن و نااميد شدن شلوغه
همين حالاش هم به اندازهی کافی خستم
براى ديدن ضعف هاى كسى كنجكاو نيستم
همين حالاش هم به اندازهی کافی خستم
دیگه نميخوام یکم دورتر رو هم ببينم
همين حالاش هم به اندازهی کافی خستم
نميخوام عينك سنگين هم به چشم بزنم
همين حالاش هم به اندازهی کافی خستم
نميخوام عينك گوشه دار هم به چشم بزنم