انسان به اندازه درداش راکی مینوشد
یا برای خاطراتتون لیوان رو دوباره پر کنید
و قطرات ریز اشکتون رو گوشه میز بریزید
به سلامتی...
آنقدر برای خودم گریه میکنم
از وقتی که تو رفتی
پوستم با بدنم قهر کرده
از وقتی که تو رفتی
یه رنج داشتم و هزار شد
اشکام ریخت و سیل شد
بهارم تبدیل به زمستان شد
از وقتی که تو رفتی
آنقدر از خودم خسته ام
خشکیدم و از شاخه جدا شدم
جوری که انگار روح از بدنم خارج شد
از وقتی که تو رفتی