با اتیش بازی میکردم و دیگه قدرتی برام نمونده
یه روز هم که شده چشمام خورشیدو ندیدن
دیگه حرفی نمونده
بهتره دیگه برم
وقتی دیدم شادی زیادی تو وجودش داره هر لحظه خواستمش
ولی اون هوسشو گرفت و رفت و من رو به تاراج برد
این دروغ دیگه تموم نمیشه؟
بهتره دیگه تموم بشی برای من
آه وقتی مشقِ عشق هست
من هیچ جایی ندارم
درد هست و خورشید هم داره غروب میکنه
وقتی حتی ماه هم از اسمون فرار میکنه ،امان
بهتره دیگه برم
بین الان دیگه هیچ مسئله و مشکلی درونم نمونده
بازم همه اون آه هایی ک گفتم برگشت به خودم
یه روز هم آسایش ندارم من؟
بهتره منم یکم بخندم
فهمیدن درد من خیلی سخته مگه نه؟
حتی اگه از ادم های داناهم بپرسی میگن عشق چاره ای نداره
راهم طولانیه
بهتره برم
آه وقتی مشقِ عشق هست
من هیچ جایی ندارم
درد هست و خورشید هم داره غروب میکنه
وقتی حتی ماه هم از اسمون فرار میکنه ،امان
بهتره دیگه برم
وقتی تو هستی و یکی دیگه نیست
منم وجود ندارم زمانی که تو نباشی
کاش وقتی خورشید طلوع کرد،بیدارشم و
ببینم کنارم هستی
بهتره منم عاشق شم