او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآن گه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر می نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش
شب خوش
شب خوش بگفتم خواب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بیبصر من میروم؟
ای بیبصر من میروم؟
او میکشد قلاب را
(او میکشد قلاب را)
او میکشد قلاب را
(او میکشد قلاب را)
او میکشد قلاب را
(او میکشد قلاب را)