چشمهایت راببند
شده حتی یک دقیقه
تو ترانهای
و دنیا موسیقی
با آن همراه شو
به درونش وارد شو
با احساس آواز بخوان
حتی اگر بیریتم باشد
دنیا (مثل) گرداب است
و (هیچ) تخته پارهای نیست
بیخیال شو
و دراما را بس کن
زندگی آسان است
اما آسان نمیگیرد
به فردا فکر نکن
این لحظه شیرینتر است
مضطربی و دست و پا میزنی
و برای فردا برنامه میریزی
و فراموش کردی زندگی کنی
به پشت سرت نگاه میکنی نه جلوی پایت
زنجیر شده سر جایت ایستادهای
و حرکت نمیکنی
چشمهایت را ببند
یک بار دیگر
دنیا بوم است
و تو نقاش
مطابق میلت نقاشی کن
و روی هر چیزی که گذشته خط بکش
فردا میخواهد قصههایت را بشنود
در سکوتت فریاد بزن
و اکوی صدایت را بشنو
قبل از اینکه زندگی
بگذرد و از دستش بدهی
صفحه را ورق بزن
زندگی یک لحظهست
لحظهای خواهد آمد که میخوابی
و بیدار نخواهی شد
مضطربی و دست و پا میزنی
و برای فردا برنامه میریزی
و فراموش کردی زندگی کنی
به پشت سرت نگاه میکنی نه جلوی پایت
زنجیر شده سر جایت ایستادهای
و حرکت نمیکنی
زندگی یک بازی است
و بازی سختی است
کمی حرکت کن
نشستن بس است
تمام مراحل را رد کن و رویایت را پیدا خواهی کرد
به هیولا برس و بهش تیر بزن
همین که موفق میشوی سگهایی را در حال پارس کردن خواهی دید
و هر کس نظری خواهد داد و از خودش چیزی خواهد گفت
مبادا باهاش بحث کنی
هیچوقت دیدی کسی سگی را گاز بگیرد؟
بهت برچسب میزنند و به پایین می کشندت
و اشخاصی دیگر تو را به بالا میکشند
بالا
ازت تعریف میکنند و معروفت میکنند و برایت طبلها را به صدا درمیآورند و شبیه تو میشوند
میخواهند ستاره و الگو بمانی
خودت را باور داشته باشی، دروغ را هم زندگی خواهی کرد
راهت را برو حتی اگر همه خلاف تو میروند
سعی نکن همه را راضی نگه داری، وگرنه خودت را میبازی
مضطربی و دست و پا میزنی
و برای فردا برنامه میریزی
و فراموش کردی زندگی کنی
به پشت سرت نگاه میکنی نه جلوی پایت
زنجیر شده سر جایت ایستادهای
مضطربی و دست و پا میزنی
و برای فردا برنامه میریزی
و فراموش کردی زندگی کنی
به پشت سرت نگاه میکنی نه جلوی پایت
زنجیر شده سر جایت ایستادهای
و حرکت نمیکنی