از من بگریزید که می خوردهام امروز
با من منشینید که دیوانهام امشب
ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد
ای بیخبر از گریهٔ مستانهام امشب
یک جرعهٔ آن مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانهام امشب
از من بگریزید که می خوردهام امروز
با من منشینید که دیوانهام امشب
ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد
ای بیخبر از گریهٔ مستانهام امشب
یک جرعهٔ آن مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانهام امشب
بیحاصلم از عمر گرانمایه فروغی
گر جان نرود در پی جانانهام امشب
اين جامها
كه در پی هم میشود تهی
دريای آتش است كه ریزم به كام خویش
گرداب میرباید و آبم نمیبرد
چیزی که لبت ریخت به پیمانهام امشب