زمان نمی گذره
درد درون قلیم بی رحمه
تنهایی
بی موقع به صورتم ضربه میزنه و میره
حتی اندوه من خسته است
غم در هر قطره اشکم ناامیده
آیا بی تو بودن
برای همیشه از شبم گذر میکنه و میره؟
قلبم دوباره خسته است
تو دستهام عشق نیست
دوست داشتن برای من ممنوعه
نگاه کن
باز داره روحم آروم آروم آب میشه و میره
در یک آواز تنهایی
دوباره در لبه پرتگاه (در آستانه بدبختیها)
آه ! عشق مثل هیزم داغ از لبهام به قلبم می افته
تو دستهام عشق نیست
دوست داشتن برای من ممنوعه
نگاه کن
باز داره روحم آروم آروم آب میشه و میره
در یک آواز تنهایی
دوباره در لبه پرتگاه (در آستانه بدبختیها)
آه ! عشق مثل هیزم داغ از لبهام به قلبم می افته
زمان نمی گذره
درد درون قلیم بی رحمه
تنهایی
بی موقع به صورتم ضربه میزنه و میره
حتی اندوه من خسته است
قلبم دوباره خسته است