گل های (سرخ) من زیر زمین محو و نابود شدن.
جوانه های بار داده ی روی شاخه ها رو سرما زده.
تو عصرهای اخیر نفس هایی داشتم.
برای (یک لحظه) بوییدن و تنفس در موقوف ها مثل گل می شکفتم.
من فقط به تو اعتماد داشتم
نه گذشته ای دارم نه آینده ای
از روی لذت و شادی (لباس هامو) درمیاوردم(عریان میشدم) و می پوشیدم.
اما مثل اینکه شاد بودن و خوش بودن (برای من) جرم تلقی می شد!
ببین چطور (یه زمانی) همه چیزت (من) بودم.
ببین چطور (یه زمانی) لب آتشین بودم.
ببین چطور ( یه زمانی) تو برف ها اون شکوفه ای بودم که شکفته می شد.
حقا که گذشتنی(قابل صرفنظر کردن) نبودم(نمی تونستی بی خیالم بشی) ا.