زادهٔ سرمای سخت و بارانِ کوهستان
نیک و بد را پنهان کرده در قلبِ خود، یخبندان
تو ضربه بزن، نشو تسلیم
ضربه از عشق، ضربه ز بیم
زیبایی را کن تقسیم
تو بزن بیپروا
بشکن قالبِ یخ را
هی، هاو، یه قدم به جلو
هی، هاو، یه قدم به جلو
باشکوه!
سرسخت!
هولناک!
سرد!
جادویش نتوان مهار کرد
برتر از یک
برتر ده
برتر از یکصد مرد
زادهٔ سرمای سخت و بارانِ کوهستان
نیک و بد را کرده پنهان در قلبِ خود، یخبندان
تو ضربه بزن، نشو تسلیم
ضربه از عشق، ضربه ز بیم
زیبایی را کن تقسیم
بشکن قالبش را
و سلبش کن هربار [؟]