دوست بودیم چه بس سالها 1
آره، همیشه میدونستم، میتونستیم
اما میگفتی«حسّ ِ شب میده
این همه اشک تو بارون»
که عشق درِ ِخونهت رو زده
فکر میکردم جور نیستی باهام
نخواهمداشت هیچوقت حسی بهت
به اون همه شور و عشقِ وجودت
پس رفتی پیش ِ یه نفر ِجدید
الان که دیگه دور و در سفری
هر روز یه نامه میفرستم برات
عاشق ِ تو، سارا1
پیدا کرد عشق رویاهاشو
پیدا نکرد هیچوقت واژه برای گفتن ِش
اما میدونه که امروز
نامهش رو میفرسته برات
عاشق ِ تو، سارا
عکست رو برد پیش ستارههای آسمون
اونهام گفتند آره
خطر کنه و عاشق ِت بشه
پس غم به دل ِش نیار
وقتی مینویسه برات
عاشق ِ تو، سارا
شاید هم فرصت ِ عاشقی
مثه قطاریه که باید سوار شد پیش از رفتن ِش
من میمونم به انتظار، در رویا
قوی هستی اونقدر که بفهمی
تا وقتی که دوری
نامه میفرستم هر روز
عاشق ِ تو، سارا
پیدا کرد عشق رویاهاشرو
پیدا نکرد هیچوقت واژه برای گفتنش
اما میدونه که امروز
نامهش رو میفرسته برات
عاشق ِ تو، سارا
عکست رو برد پیش ستارههای آسمون
اونهام گفتند آره
خطر کنه و عاشق ِت بشه
پس غم به دلش نیار
وقتی مینویسه برات
عاشق ِ تو، سارا
عاشق ِ تو، سارا
پیدا کرد عشق رویاهاشرو
پیدا نکرد هیچوقت واژه برای گفتنش
اما میدونه که امروز
نامهش رو میفرسته برات
عاشق ِ تو، سارا
باید بدونه چی تو فکرته
چرا که میدونم گه گداری
دوباره و دوباره
قلب ِش داد میکشه برات
(صدا با پژواک: از عاشق ِ تو، سارا) بیا!
(پیداکرد عشق رویاهاش و)
عاشق ِ تو، سارا، سارا
(هیچوقت پیدانکرد واژه برای گفتنش
اما امروز،امروز
عاشق ِ تو، سارا
عکستُ برد پیش ستارههای آسمون)
گفتن بهش آره جرات کُنه و عاشق ِت بشه
پس غم به دلش نیار
وقتی مینویسه بهت
عاشق ِ تو، سارا
پس غم به دلَم نیار
وقتی مینویسم
عاشق ِ تو، سارا
1. a. b. یادداشت نگارنده