میدانم که من تنها نیستم
چیزهایی که دیدهام قبل از من نیز دیده شده است
ولی این مرا مانند یک خار میرنجاند
دردی که قبلاً هرگز حس نکردهام
قبلم به من میگوید: «تنها حقیقت را بر زبان بیاور»
ولی عقلم میگوید: «احمق نباش»
باید چیزی را از ذهن خود بیرون کنم
نگذار برداشت اشتباه از این سکوت کنند
نمیدانم قلبم مرا به کجا خواهد برد
اما این را میدانم که نور تو از من محافظت خواهد کرد
از این جهان شکننده
من نمیدانم چه سرنوشتی برای من مرقوم شده
ثروتمند یا تهیدست، مشهور، محبوب یا تنها
اما میدانم که بدون نور تو هرگز نمیتوانم طاقت بیاورم
در این جهان شکننده
گمان کردی که میتوانی مرا ساکت کنی؟
با دروغها، بازیها و فریبهایت؟
میتوانی به دزدی کردن از من ادامه دهی
ولی هرگز نخواهی توانست شأن و بزرگی مرا بدزدی
میدانم که زندگی یک بازی بیش نیست
توهمی که محو خواهد شد
تقلب کن و دروغ بگو، راه خود را داشته باش
ولی نمیتوانی در مرگ تقلب کنی، به هیچ وجه
نمیدانم قلبم مرا به کجا خواهد برد
اما این را میدانم که نور تو از من محافظت خواهد کرد
از این جهان شکننده
من نمیدانم چه سرنوشتی برای من مرقوم شده
ثروتمند یا تهیدست، مشهور، محبوب یا تنها
اما میدانم که بدون نور تو هرگز نمیتوانم طاقت بیاورم
در این جهان شکننده
زندگی یک بازی بیش نیست
توهمی که محو خواهد شد
تقلب کن و دروغ بگو، راه خود را داشته باش
ولی نمیتوانی در مرگ تقلب کنی، به هیچ وجه
نمیدانم قلبم مرا به کجا خواهد برد
اما این را میدانم که نور تو از من محافظت خواهد کرد
از این جهان شکننده
من نمیدانم چه سرنوشتی برای من مرقوم شده
ثروتمند یا تهیدست، مشهور، محبوب یا تنها
اما میدانم که بدون نور تو هرگز نمیتوانم طاقت بیاورم
در این جهان شکننده