نران مرا تو ز خود
مشو دگر ز من دور
نباشد نیاز که باشی سرد اینطور
چون "نخستینبار بعد یک عمر"
پی بردم راهی هست
"نخستینبار بعد یک عمر"
چاره سازیم دست در دست
کنیم باهم ترک اینجا را
نباید ز آن ترسید
چون "نخستینبار بعد یک عمر"
ما باهم هستیم
- آنا! به خانه رو کن
برو؛ برگرد
خورشید آنجاست
بگشا دل از من
- درسته؛ ولی...
- آنا! تو...
…خیرم خواهی
خواهم دانی
من تنهایم، همراه با آزادی
دور شو ز من
آندم مصون مانی
- اینگونه هم نیست!
- منظور تو چیست؟!
- از چیزی بیخبری تو!
- چی میگویی تو؟!
- آرندل در برف رفته فرو
- چی گفتی؟!
- بگی نگی باعث شدی یه زمستون ابدی همهجا رو فرا بگیره.
- چی؟! همهجا رو؟!
- غصه نخور. یخا رو آب کن. خب؟!
- نه! نمیتونم. بلد نیستم!
- چرا! میتونی. مطمئنم میتونی.
- چون "نخستینبار بعد یک عمر"
- چه ساده من شدم زنجیر…
- نباید ز آن ترسید
- …به طوفان درونم، درگیر!
- چاره سازیمش به امید
- عاجزم در این!
- کنیم طوفان ناپدید
- بس کن که بدتر شد این نفرین!
- نهراس!
- ترسم از این
- رخشان کنیم خورشید
- نباشی تامین
- بیابیم بهر آن تمکین
میتوانیم بیشک و تردید
نباید ز آن ترسید