انگشتهای پایم را شکاندم
چون وقتی غمگین میشوم
مثل یک دلقک احمق، دست و پا چلفتی میشوم
اما تو جوانتر از آنی که بفهمی
و من مایوستر از آنم که عاقلانه برخورد کنم
پس من از تو خوشم آمد مثل احمقی از طلای تقلبی
چون تو خیلی پاک به نظر میرسی و من صدایت را دوست دارم
میتوانم صدای شکستن قلب جوانت را بشنوم
و این باعث میشود بخواهم
بخشی از آن باشم
تا اینکه گفتم
این چیه رو بازوت؟
تو گفتی نگاه نکن، لطفا نپرس
میدونم دوست نداری بدونی که
من یه معتاد در حال ترکم و بعضی وقتها هم مصرف می کنم
اما اگر ترک کنم،
قسم میخوری که دوستم داشته باشی؟
اگر ترک کنم،
به من توجه میکنی؟
و وقتی آماده بودم و شکی نداشتم
زمان چرخید و به وضعیت قبل برگشتیم
فکر میکردم آن موقع میدانستم که هرگز نباید
به کسی که اولویتش مواد مخدر است اعتماد کنم
و فکر میکنم هیچ عشقی وجود ندارد
صرفا نشانهای از عشق است
و تو به من ثابت کردی
که هیچوقت اهمیت نخواهی داد
و سه روز است که بی وقفه باران میبارد
مانند انعکاس غمانگیزی از وضعیت اسفناکم است
و یادم است که گفتی با من بهترین
احساسی را داشتی که تا به حال تجربه کرده بودی
و فکر میکنم هیچ مواد مخدری نمیتواند جایگزین
محبت و علاقهای شود که ما داشتیم
و اگر ترک کنی
من در کنارت خواهم بود
اگر ترک کنی
من تا ابد مال تو خواهم بود