مامان، من یه مرد پیدا کردم
که دوستم داره و منو می فهمه
بابا،اون مرد آرومیه
اون به من احترام می زاره،اون بزرگترین طرفدار منه
و درباره ی من اشتباه فکر نمی کنه
می دونم اون از چشم شما عالی نیست
ولی یه جورایی اون برای من بی نقصه
و ممکنه شما به من بگی که بدو، همین الان بدو
ولی من نمی تونم این کار رو بکنم
ما خیلی پیش رفتیم
اون روح منو سوراخ کرده
خب فکر می کنم من یه احمقم
توی عشق یه احمقم
ولی می خوام اینجا بمونم
و با شکوه این قلب داغ بشم
فکر می کنم من یه احمقم توی عشق
ولی دلم می خواد احمق به نظر بیام
تا وقتی که به اندازه کافی داشته باشم
مامان، الان قضاوتم نکن
سعی نمی کنم اذیتت کنم
می دونم این یاعث افتخار من نیست
پدر،آیا من اجازه دادم سرافکنده بشی؟
آیا از چیزی که الان هستم شرمنده ای؟
شما یه دیو خواهید دید
من یه لبخند می بینم
شما می گین این یه خطره
و من تکذیب می کنم
ولی یه جورایی من الان حس امنیت می کنم
پس حدس می زنم یه احمقم
یه احمقم توی عشق
ولی آرزو دارم همین جا بمونم
و با عظمت این قلب ،گرم بشم
حدس می زنم توی عشق،احمقم
ولی دلم می خواد خیلی احمق به نظر برسم
تا وقتی که به اندازه ی کافی داشته باشم