عشق یه تب ه
که داره منو زنده زنده میسوزونه
نمیشه رام یا راضی اش کرد
هیچ رحمی نداره
،برای کسی که ضعیفه یا توی دام افتاده
عشق حرف زننده ای برای گفتنه
دیگه نمیخوام دوستش داشته باشم
اون اصلا شبیه مردی که قبلا عاشقش بودم نیست
ولی وقتیکه درد، تنها چیزیه که داری
تحملش راحت میشه
خاکستر و دود در برابرش هیچه
حتی جهنم هم تحمل داغیش رو نداره
ولی من بخاطر شعله اش
از همه چیز دست میکشم
عشق اون مثل آتیش روی کف اتاقه
وادارم میکنه از در فرار کنم
ولی من مدام
به طرف این آتیش روی کف اتاق میخزم
مهم نیست که چی میگی
نمیتونی ازش جون سالم به در ببری، هیچ راه فراری نیست
برای همین امشب میخوام بمونم
و با این آتیش بازی کنم
روی کف اتاق
میخوام با آتیش اون بازی کنم
روی کف اتاق، عین یه بچه
این جور عشقها
احتیاجی به تختخواب یا ملافه های ساتن نداره
هیچ نوشیدنی ملایم و شیرینی نیاز نیست
عشق یه درسه که تو دنیا اومدی تا هیچوقت اونو یاد نگیری
و روحت برای سوختن التماس میکنه
دیگه نمیخوام دوستش داشته باشم
اون اصلا شبیه مردی که قبلا عاشقش بودم نیست
و یه علامتی روی در هست که میگه
هیچ راه فراری وجود نداره
خاکستر و دود در برابرش هیچه
حتی جهنم هم تحمل داغیش رو نداره
ولی من بخاطر شعله اش
از همه چیز دست میکشم
عشق اون مثل آتیش روی کف اتاقه
وادارم میکنه فرار کنم
ولی من مدام
به طرف این آتیش روی کف اتاق میخزم
مهم نیست که چی میگی
نمیتونی ازش جون سالم به در ببری، هیچ راه فراری نیست
برای همین امشب میخوام بمونم
و با آتیشش بازی کنم
روی کف اتاق
میخوام با آتیشش بازی کنم
روی کف اتاق
میخوام با آتیشش بازی کنم
روی کف اتاق