به نظر میاد هر روز یه طوره
و من رها شده ام تا خودم کشفش کنم
به نظر میاد همه چی خاکستریه
و رنگی نیست که ناظرش باشی
میگن که تموم شد، و من خوبم دوباره،آره..
سعی کن که هشیار باشی، اینجا حس مردن دارم
آگاهم که چه طور همه چیز یه روز خوب خواهد شد
خیلی دیره، من تو جهنمم
الان آماده ام،
به نظر میاد همه چیز خوب خواهد بود،
همین طوری هم هست،دقیقن یه روزی که دیره
حس میکنم رویای درونم منقضی میشه
و کسی دیگه ای نیست که تقصیر رو گردنش بندازم
شنیدم که برچسب دروغگو بودن بهم زدی.
واس اینکه به نظر میاد نمیتونم از سد این بگذرم
میگی که تمومه، دوباره میتونم آهی بکشم، آره...
چرا هوشیار بودن وقتی که اینجا دارم میمیرم؟
آگاهم که چه طور همه چیز یه روز خوب خواهد شد
خیلی دیره، من تو جهنمم
الان آماده ام،
به نظر میاد همه چیز خوب خواهد بود،
همین طوری هم هست،دقیقن یه روزی که دیره
و من الان نمیترسم.
باید خاطر جمعت کنم،
هیچ وقت خلاص نمیشی
و من الان نمیترسم.
و من الان نمیترسم، نه...
آگاهم که چه طور همه چیز یه روز خوب خواهد شد
خیلی دیره، من تو جهنمم
الان آماده ام،
به نظر میاد همه چیز خوب خواهد بود،
همین طوری هم هست،دقیقن یه روزی که دیره
من الان آماده ام،
به نظر میاد که همه چی برای من خوب خواهد بود...
برای من...برای خودم
برای من...برای من...برای خودم
برای من...برای من...برای خودم
من الان برای خودم آماده ام.
الان آماده ام، و خوبم... دوباره.