دليلش رو نمي دونم
بيا كه فقط انتخاب كنيم
بيا كه ملاحظات رو دور بريزيم
فقط مي خوام كه صداي تو رو بشنوم
پس من رو دوباره از ميان
كشتزارها عبور بده
زماني كه در انتهاي راه قدم مي زدم
فهميدم
من به تازگي از روي
نشانه ها فهميدم كه
اگر خدايي باشه
فقط (همون) خداست كه همه چيز رو مي دونه
من رو از ميان
كشتزارهايي كه مي شناختم عبور بده
پس زماني
مثل موقعي كه ما به باور رسيديم
فقط لحظه اي از زمان
زماني كه ما درخشيديم
پس من رو دوباره از ميان
كشتزارها عبور بده
آه من رو دوباره به خونه ببر
(خونه اي كه) در كشتزارهاست
روياها رو پاك كن
(صحنه ها) سكانس ها رو از نو بنويس
اگر خدايي باشه
فقط (همون) خداست كه مي دونه
ما از روي نشانه ها
چه چيزهايي رو بايد بفهميم