برخیز و چاره کن فصلی دوباره کن!
برخیز و چاره کن فصلی دوباره کن!
با من بگو که کدامین حدیث باد
جز میلههای قفس،
این بار غصه را
به قناری سپرده است؟
در جشنوارهی گل
پاییز چه پر فریب
غمگین غزلواژهی
هجرت سروده است
برخیز و چاره کن فصلی دوباره کن!
برخیز و چاره کن فصلی دوباره کن!
آه از نهاد خستهی پروانه برنخواست
همراز رقص مرگ، همراه شمع و اشک
ما را ببین چگونه
کفتار روزگار،
فرهنگ غصه داد
در میهمانی دشت تشنهی باران
از ابر کینهها
نبارید جز تگرگ قساوت ز آسمان
برخیز و چاره کن فصلی دوباره کن!
برخیز و چاره کن فصلی دوباره کن!
از تیرگی شب بردار رنگ غم
با صبح دلپذیر از روشنی بگو
آشتی کن تو با سرمستی بهار
با ابر غصه دار از دلخوشی بگو
زنگار غصه را از آینه بگیر
با خاطره تو از دلبستگی بگو
زنگار غصه را از آینه بگیر
با خاطره تو از دلبستگی بگو
برخیز و چاره کن فصلی دوباره کن!
فصلی دوباره کن!
برخیز و چاره کن!