یه مرد خوشبختی هست
که مـــــیبردت به اون دور دورها...
خیــــلی دور...
... دورِ دور
یه روزی بالاخره میاد!
میبردت به یه سرزمینِ دیگه،
اون دور دورها...
میگن آخرش یه روزی میاد!
هیشکی نمیدونه بالاخره قراره
این همه عشق پاک و لطیف رو
با کی قسمت کنی؛
ولی تو چشمهات میخونم
که اون یه نفر
میتونه «من» باشه!
عزیزکم!
کی دلت رو به دست میاره؟
کی میدونه؟... کی میدونه؟
تو از فردا میای و
دیگه نمیخوای بِری!