خوشا آن دم که مرا باده ی نابی بدی و
خوشا آدم که مرا درد شرابی بدی و
خوشا آنجا که لبا لب شوم از بویه تو خواب
خنک آنجا بنشینم لبه آن رود شراب
خوشا آن دم که مرا باده ی نابی بدی و
خوشا آن دم که مرا درد شرابی بدی و
خوشا آنجا که لبا لب شوم از بویه تو خواب
خنک آنجا بنشینم لبه آن رود شراب
نوش کن مرا مرا فراموش کن نوش کن مرا مرا دوباره مدهوش کن
نوش کن مرا ز خاطرت فراموش کن نوش کن مرا به هر بهانه خاموش کن
حال آن دارم که امشب می پرست
پای کوبان تا سحر جامی به دست
سر به سر باده به باده مسته مست
هی زنم می تا ببازم هر چه هست
هی زنم می تا ببازم هر چه هست
حاله آن دارم که امشب می پرست
پای کوبان تا سحر جامی به دست
سر به سر باده به باده مسته مست
هی زنم می تا ببازم هر چه هست
هی زنم می تا ببازم هر چه هست
نوش کن مرا مرا فراموش کن نوش کن مرا مرا دوباره مدهوش کن
نوش کن مرا ز خاطرت فراموش کن نوش کن مرا به هر بهانه خاموش کن