بلند میشم و برمیگردم به خیابون
من حبس کشیدم و هر خطری رو به جون خریدم
دست به هر کاری زدم و حالا دوباره روی پاهای خودم ایستادم
من یه مَردم با اراده زنده موندن
خیلی وقتها همه چیز خیلی سریع اتفاق میفته
همه وجودت پر میشه از تعصب برای بردن و حفظ غرورت
رویاهای گذشته ات رو رها نکن
باید برای زنده نگه داشتنشون بجنگی
(همسرایی)
این چشم پلنگه
این هیجان نبرده
که بخاطر مبارزه با حریف به پا شده
امشب آخرین بازمانده برای شکار طعمه اش کمین کرده
و داره همه ما رو تماشا میکنه
با چشمهای پلنگی اش
رو در رو، توی میدون نبردیم
سرسخت و حریصیم
اونها یه کاری میکنن تا ما مجبور بشیم بریزیم توی خیابون
برای اینکه ما بخاطر زنده موندن راهی جز کشتن نداریم
(همسرایی)
بلند میشم و صاف میرم سراغ بالایی ها
جراتش رو دارمو به خودم افتخار میکنم
من دست به هر کاری زدم، الان دیگه نمیتونم دست بکشم
من یه مَردم با اراده زنده موندن
(همسرایی)
چشم پلنگ
چشم پلنگ
چشم پلنگ
چشم پلنگ