بیدار شو ... از خواب
در حالی که اشک هات خشک میشن
امروز ما فرار می کنیم ، فرار می کنیم
بارت رو ببند ... و لباسات رو بپوش
قبل از اینکه پدرت صدامون رو بشنوه
قبل از اینکه این سر و صدا ها ما رو شکست بده
نفس بکش ، و به نفس کشیدن ادامه بده
و طاقتت رو از دست نده
نفس بکش و بیشتر نفس بکش
من نمیتونم تنها از عهده این بر بیام
بخون ... یه ترانه برامون بخون
ترانه ای که ما رو گرم و سرزنده نگه داره
چقدر سرده ، چقدر یأس آوره
تو میتونی بخندی
یه خنده دلیرانه
در حالی که امیدواریم عقاید و قوانینت خفه ات کنه
و اونوقت ما تنها کسایی هستیم که در آرامش ابدی هستیم
به امید اینکه تو خفه بشی ...