تو میگویی که در سرزمین خودت آواره هستی
اما وقتی من به آن فکر میکنم
متوجه نمیشوم که چطور میتوانی
تو درد میکشی, میشکنی
و من میتوانم درد را در چشم هایت ببینم
که میگوید همه در حال تغییر کردند
و من نمیدانم چرا
پس در این زمان اندک
تلاش کن تا بفهمی که من هستم
تلاش کردم تا حرکتی بکنم تا در بازی باقی بمانم
تلاش میکنم تا بیدار بمانم و نامم را به خاطر داشته باشم
اما همگان تغییر میکنند
و من اینگونه حس نمیکنم
تو از اینجا رفته ای
به زودی ناپدید خواهی شد
و در نور زیبایی محو خواهی شد
چون همه در حال تغییر کردنند
و من حس خوبی ندارم
پس در این زمان اندک
تلاش کن تا بفهمی که من هستم
تلاش کردم تا حرکتی بکنم تا در بازی باقی بمانم
تلاش میکنم تا بیدار بمانم و نامم را به خاطر داشته باشم
اما همگان تغییر میکنند
و من اینگونه حس نمیکنم
پس در این زمان اندک
تلاش کن تا بفهمی که من هستم
تلاش کردم تا حرکتی بکنم تا در بازی باقی بمانم
تلاش میکنم تا بیدار بمانم و نامم را به خاطر داشته باشم
اما همگان تغییر میکنند
و من اینگونه حس نمیکنم
اوه
همه در حال تغییرند
و من اینگونه احساس نمیکنم