همه میدانند که تاسهای بازی تقلبیاند
ولی هنوز هم همه به امید پیروزی تاس میریزند
همه میدانند که جنگ تمام شده است
همه میدانند که آدمهای خوب باختهاند
همه میدانند که صحنه بازی از پیش چیده شده است
فقرا فقیر میمانند و ثروتمندان، ثروتمندتر میشوند
قاعده بازی همین است
همه میدانند
همه میدانند که قایق سوراخ است
همه میدانند که کاپیتان دروغ گفته است
همه درگیر حسی بد هستند
گویی پدر یا سگشان مرده است
همه دستی در جیب (پول) دارند
همه یک جعبه شکلات میخواهند
و یک شاخه رز بلند
همه میدانند
همه میدانند که دوستم داری عزیزکم
همه میدانند که واقعاً دوستم داری
همه میدانند که تو وفاداری بودهای
خوب شاید اگر از یکی دو شب چشم بپوشیم
همه میدانند که محتاط و پردهپوش بودهای
ولی خوب کسانی بودهاند که باید
بدون لباسهایت ملاقاتشان میکردی
همه میدانند
همه میدانند، همه میدانند
که قاعده دنیا همین است
همه میدانند
همه میدانند، همه میدانند
که قاعده بازی همین است
همه میدانند
همه میدانند که وقتش حالا یا هزگز است
همه میدانند که بین من و تو یکی باید انتخاب شود
همه میدانند که عمر جاودان خواهی داشت
اگر یکی دو خط کاکوئین بکشی
همه میدانند که این معامله متقلبانه است
جو سیاهپوست پیر هنوز هم پنبه میچیند
تا روبانها و پاپیونهای شما بافته شوند
همه میدانند
همه میدانند که طاعون دارد میآید
همه میدانند که به سرعت دارد همهگیر میشود
همه میدانند که مرد و زن برهنه
داستانی رویایی متعلق به گذشتههاست
همه میدانند که صحنه مرده است
ولی شمارشگری بر تخت خوابت نصب خواهد شد
تا برملا کند
آنچه را همه میدانند
همه میدانند که به دردسر افتادهای
همه میدانند (که ای انسان) چهها از سر گذراندهای
از صلیب خونین مصلب مسیح
تا سواحل (عشرتکده) مالیبو
همه میدانند که (قلب مسیح) در حال فروپاشی است
آخرین نگاه را بر قلب مقدس مسیح بیافکن
قبل از این که بترکد
همه میدانند