چه کسی به پنجره ام می کوبد ؟
جغد و پسرک مرده
شب نام مرا زمزمه می کند
و همه ی کودکان در حال مرگ
برف دست نخورده زیر پای من است
و تمام دنیا را با رنگ سفید نقاشی کرده است
من در طول مسیر راه می روم و خودم را در یک داستان گم کرده ام
به جهنم بیا یا به دریا در حال مد
جست و جوی من به سفری بدون پایان
خواهد رفت
بلبلی که در قفس طلایی است
منم که در پیچ و خم واقعیت قفل شده ام
بیا و قلب سنگین مرا روشن کن
و به جریان بینداز، مرا به زندگی برگردان
همه ی اینها با یک لالایی شروع می شود
سفر به خانه ای با آوای صدا زدن
دلفین ها محدود شده است
نقاب مرد را بردار
قلعه تنها راهنمای من است
این من هستم
یک خیالباف، به دنبال بهشت(آرامانشهر)
بدرود، وقت پرواز است
خارج از دید، فراتر از زمان، فراتر از همه ی دروغ ها
بلبلی که در قفس طلایی است
منم که در پیچ و خم واقعیت قفل شده ام
بیا و قلب سنگین مرا روشن کن
و به جریان بینداز، مرا به زندگی برگردان
همه ی اینها با یک لالایی شروع می شود