ما تو حصار هم
تو تو حصار من
من تو حصار تن
میخواد بذاره کم
پشت نقاب تنگ
منم نظارهگر
عدالت مرد
صداقت مرد
شرافت مرد
قناعت مرد
درایت مرد
سخاوت مرد
نجابت مرد
رقافت مرد
قضاوت برد
حسادت برد
حماقت برد
حکایت برد
وقاحت برد
جنایت برد
کو اصالتت کو
کو اصالتت کو
اصالت رو گم کردم من زیر پوستههای این شهر
قرق جبر، بلوف و جعل، دروغ محض
شنود و شک، جنون و جنگ، بلوغ جهل جلو چشم
غرور در شرف مرگ
تومور درد قلمبهتر
حدود صدتا رخ دارم نمیدونم کدومشم
این بالا ابر و مه
مضطرب، از تو له
منزجر از خونه
مثل مار از پونه
در پی روزنه
پشت سر پر تنش
پیش رو ممتنع
سرنوشت مبهمه
مثل برق و باد گذشت
داستانم همین شد
توی حیاط خونمون حتی آسمانم زمین خورد
از اون طرف آینده شد از آن کیا
ما نشستیم به دوخت و دوز پارگیا
مخلص واقعی جاشو داد به ناخالصیا
عمق وجودم ظلمات مث غار سیاه
با این حال با این دنیا دارم کار زیاد
رفتنی از نگاه مقابل داره میاد
نقشهها ابترن رهسپار سفرم
شرح حال رفتنم از نگاه دفترم
میدرم روکشت این ترک رو بشه
خوار شدم تو چشت خار میشم تو چشت
برگ و ساق آدمه ولی مرده ریشهها
که جاشو داده به خوی و خصلت گرگ بیشهها
زبون به فرم نیش مار
گربه میشه هار
میشکنیم همو، میرقصیم رو خرده شیشهها
نامحسوس بد شدم طوری که عادی شه روندم
واسم مهم نبود حتی آتیش جهنم
واسه چالههای خودم چاه جدید کندم
خیلی وقته تو زندون خودم وکیل بندم
مقتدر توی قاب، منفجر تو نقاب
کوچهها توی خواب
کوچ ما، سوی خاک دیگری
این خونس حرف نزن
میدونم که دارم یه کتاب نو رو از وسط میخونم
کو اصالتت کو
کو اصالتت کو
اصالت منو خاطره گرفت
که به عرق به اعتقاداتم خاتمه بده
پرتوی مثلث خونه، رفیق و مدرسه جادوم کرد
گفت به قافله برس
میتی که راه میرفت
یه باطن کرخت
حس میکنم الآن دیگه باطله طلسم
تاریخ میگه پی عدالت نگرد
از روز عزل حساب بکن لغایت ابد
قانونگذار بیقانون
ما حامی قانونیم
ولی قصه عوض میشه وقتی خالیه جانونی
وقتی شک داری به خودت یعنی اسوه هراسی
شرایط مسببه که دیگه نخبه نسازی
اینه که جای ذوق و پول و کار و شغل اساسی
نشستیم به تماشای پای لخت مجازی
واسه شب امتحان میخونی جدول ضرب
فردا نماز میخونی واسه شب اول قبر
آهنگ فلهای میخونی واسه شب کنسرت
همه چی واسه کسب تکلیفه نه از ته قلب
قبل ارتباط، دک؛ قبل استعداد، سد؛
قبل اعتماد، شک؛ قبل احترام، چک؛ و
فهمیدم ماحصلش قبل افتخار، ننگ.
آموزش غلط جامعه رو استعمار کرد
چکیدهٔ تجربههامونو پس میدیم با شعر
مهم نیست رو آهنگام میخواد چه تصویری باشه
فیلما هیچکدوم وصف شعر ما نمیشدن
تو لحظههای ما همه صحنهها واقعی بودن
که گرون تموم میشد واسه من رویا دوست
تا سؤال به موندن یا رفتن
یه گل یا پوچ
اینجا مث یه کوسه بزرگم توی آکواریوم
اونجا یه ماهی کوچیک تو عمق اقیانوس
چه بیمزه مسیری که راز و معما نداشت
انتظار تو هم با تلاش یعنی امید
ولی این کلمه رو اجتماع انتظار نامیده
اینجا واژهٔ امید بوی نا میده
اصالتت کو