Enter Sandman [Persian translation]

کوچولو,عبادت و دعا کن

پسرم فراموش نکن که

همه رو دعا کنید

پتو رو روت میکشم که باهاش گرم شی

تو رو از گناه کردن دور نگه میدارم

تا زمانی که مرد شنی بیاد

از ترس با یک چشم باز میخوابی

و بالشت رو سفت بغل میکنی

نور ها خارج شدند

شب فرا رسیده

دست های منو بگیر

که با هم به یه جای دور بریم

یه چیزی اشتباهه,چراغ هارو خاموش کن

امشب فکر های زیادی توی سرمونه

ولی اونها فکری درباره ی سفید برفی نیستن

رویا هایی در باره ی جنگ,رویا هایی در باره ی دروغگویان

رویایی در بارهی آتش آتش اژدها

و چیز هایی که آدم رو آزار میده

از ترس با یک چشم باز میخوابی

و بالشت رو سفت بغل میکنی

نور ها خارج شدند

شب فرا رسیده

دست های منو بگیر

که با هم به یه جای دور بریم

حالا من دراز میکشم تا به خواب برم

به خدا دعا میکنم که از روح من مواظبت کنه

اگر قبل از بیدار شدنم مردم

دعا میکنم که خدا روحم رو از من بگیره

عزیزم ساکت باش,کلمه ای حرف نزن

و به صداهایی که میشنوی توجه نکن

اون فقط یه هیولاست زیر تخت تو

توی کمدت و توی سرت

نور ها خارج شدند

شب فرا رسیده

دست های منو بگیر

که با هم به یه جای دور بریم