شايد بهتر باشد ديگه نفس نكشم، اندكي به آرامي نفس مي كشم
بهبود پيدا مي كنم با هر تپش قلبم
و نمي توانم چيزي احساس كنم حالا كه نيستي
الان كجايي ، من هنوز (به نبودنت ) عادت نكردم
ماه دسامبر ديگه رسيده، اينجا نيستي من برايت صبر ميكنم تا ابد
هنوز نه
ديگه وقتي براي توضيح دادن نيست
و سوال پرسيدن در مورد اين كه من تو را به حد كافي دوست داشتم
من اينجا هستم و ميخواهم با تو حرف بزنم الان، الان
چرا در ميان دندان هايم مي شكنند
چيز هاي مهم
اين حرف هايي كه هيچ وقت شنيده نمي شوند
و آن غرق شدن در گريه هايم براي ترك كردن آن چيزها
تمام اين ها به خاطر تو بود، تك به تك آنها
اون ها رو احساس مي كني، بوسه ها و در بين ما دو نفر باقي مي ماند
و من دلم برايت تنگ شده،نميتوانم تكرارشان كنم، نميتوانم به زبان بياورم
هنوز نه ، من را به اشك مي آورند آن خاطرات
خاطرات آن روزهايي كه به دنبال باد مي دويديم
مي خواهم رويايي ببينم كه در آن با تو حرف ميزنم الان،الان
هنوز نه، امروز نه ، ديگه وقتي براي توضيح دادن نيست
درست مثل آن موقع كه هزاران چيز براي خواندن براي تو داشتم
در روبروي من ، هزاران چيز وجود دارد كه من را به سمت تو مي كشد
شايد بهتر باشد ديگه نفس نكشم
اندكي به آرامي نفس مي كشم
امروز يك بخش (اين اتفاقات) است.،براي امروز هنوز نه