من مثه یه شن ریزه می مونم
گمشده تو دل اقیانوس
کوله پشتیمو گم کردم
پدر مادرمو گم کردم
من مثه آب در جریان می مونم
خسته شدم از ندونستنه این که
که من با باد به حرکت در میام
یا اینکه این خودمم که در حال گذرم
منو ببر تا دریا رو ببینم
وادارم کن اقیانوسو بنوشم
منو ببر به آسمون
منو توی باد دوست داشته باش
منو ببر تا دریا رو ببینم
وادارم کن اقیانوسو بنوشم
منو ببر به آسمون
منو توی باد دوست داشته باش
من مثه یه ذره از خاک می مونم
اگه صبح به پرواز در بیام
بازم به زمین برمیگردم
من در حال رفتن و برگشتنم
من مثه آب فواره می مونم
ضعیف و بی رمق
به حرکت در میام با این سیستمی
که بی وقفه در حرکته
منو ببر تا دریا رو ببینم
وادارم کن اقیانوسو بنوشم
منو ببر به آسمون
منو توی باد دوست داشته باش
منو ببر تا دریا رو ببینم
وادارم کن اقیانوسو بنوشم
منو ببر به آسمون
منو توی باد دوست داشته باش
در حقیقت من مثه بقیه هستم
هیچوقت نمی نوتنم بفهمم
که آیا به جستجوی
خواسته هام می رم
یا به حال خودشون رها می کنم
من پر از امیدم
امروز صبح از نومتولد می شم
منو ببر تا نزدیک فانوس دریایی
بیا خودمونو برسونیم به صخره ها
منو ببر تا دریا رو ببینم
وادارم کن اقیانوسو بنوشم
منو ببر به آسمون
منو توی باد دوست داشته باش
منو ببر تا دریا رو ببینم
وادارم کن اقیانوسو بنوشم
منو ببر به آسمون
منو توی باد دوست داشته باش