زود به خونه برگشتم
برای اینکه با تو باشم
و بیام مدرسه دنبالت
چون مادرت اینجا نیست
ما هردومون عصبانی هستیم
بعدش اون رفته
آدم بزرگها هم مثل بچهها
با همدیگه بحث میکنن
پسرم تو اونقدر بزرگ هستی
که بتونم بهت بگم
که الان وقتی رنج کشیدن تورو میبینم خودم رو سرزنش میکنم
من هرکاری که بتونم میکنم تا
جای مادرت رو پر کنم
هرکاری بخوای میکنم تا بتونم بهت تسلی بدم
اون (مادرت) زود برمیگرده و خواهی دید که ظرف چند روز
بیشتر بهش فکر میکنیم
زود برمیگرده
گریه نکن
بهت قول میدم که
همه چیز سرجاشه
و چیزی گم نشده
منم الان به اندازه تو غمگینم
اما باید خوابید
و اگه میخوای به من گوش کنی
و منو خوشحال کنی
وقتی که دعا میکنی
به خدا بگو که
ما بهش (مادر) نیاز داریم
حداقل هردومون
گاهی وقتها بحث و دعواها
نشون دهندهی عشق هستن
باوجود همه چیزهایی که بهت گفتم
هنوز هم دوستش دارم
فردا میری و براش گل میچینی
و بهتر میفهمی که من با قلبش صحبت میکنم