اگر هرشب خورشید غروب وهرروز بازهم طلوع میکند
اگر گل ها پژمرده و بازهم شکوفه میزنند
عمیق ترین زخم ها , ترمیم میشوند
بزرگترین درد ها هم فراموش میشوند
بمن بگویید پس چرا باید از زندگی ترسید؟!
(بمن بگویید پس چرا من باید همیشه یکجور بمانم؟!)
البته که گاهی مثل غنچه در خودم جمع میشوم و گاهی شکوفا میشوم
البته ک گاهی از این شاخه به دیگری میپرم (مردد میشوم) و سرانجام پرواز میکنم
البته که گاهی بسرعت حرکت میکنم و گاهی متوقف میشوم
البته که گاهی پرحرف میشوم و گاهی سکوت میکنم
باور نکردم هیچ زمان و هرگز هم باور نمیکنم که هر چیزی, یک پایانی دارد( ناامید نمیشوم از نتایج)
البتّه که امروز گریه کنم, فردا میخندم
البته که اگر ترک و رها کنم, درنهایت دوباره برمیگردم ( و از اول شروع میکنم)