دستانم را محکم می فشارم
و گاو آهن را در زمین فرو می برم
سالهاست که به آن می پردازم
چرا خسته نمی شوم ؟
دستانم را محکم می فشارم
و گاو آهن را در زمین فرو می برم
سالهاست که به آن می پردازم
چرا خسته نمی شوم؟
پروانه ها پرواز می کنند ، جیرجیرک ها آواز می خوانند
پوست بدنم سیاه شده است
و آفتاب می تابد،می تابد و می تابد
قطرات عرق روی من میخزند،
من بی مکث روی زمین می خزم
پروانه ها پرواز می کنند ، جیرجیرک ها آواز می خوانند
پوست بدنم سیاه شده است
و آفتاب می تابد،می تابد و می تابد
قطرات عرق روی من میخزند ،
من بی مکث روی زمین می خزم
امید را بخوبی اثبات می کنم
وقتی به ستاره ای دیگر می اندیشم
او به من می گوید : هیچگاه دیر نیست
کبوتر پرواز خواهد کرد
امید را بخوبی اثبات می کنم
وقتی به ستاره ای دیگر می اندیشم
او به من می گوید: هیچگاه دیرنیست
کبوتر پرواز خواهد کرد
پروانه ها پرواز می کنند ، جیرجیرک ها آواز می خوانند
پوست بدنم سیاه شده است
و آفتاب ،می تابد،می تابد و می تابد
و دیر هنگام که بازمی گردم
در آسمان یک ستاره پدیدار شده است
او به من می گوید :هیچگاه دیر نیست ،
کبوتر پرواز خواهد کرد،پرواز خواهد کرد،پرواز خواهد کرد
همانند یک یوغ بهم تنیده
مشتی امید دارم
چرا که همه چیز تغییر خواهد کرد...