از جایی که راه غبار آلود این عشق رو پیدا کردم
چشمم روز روشن رو ندیده، اونو ازم زدی (گرفتی)
مانند تبعید چیزی نموند که از دستت نکشم
این پایان رو با دست خودم نوشتم
حالا راه شهر با خاک یکسان شده
به قلبم وارد شدی اما تمام شد، نمی تونم عاشق گل دروغگو باشم
هزار بار اومدی اما هیچ شد(بی فایده)، نمی تونم با دلم مسیر ترسیم کنم
با درد یکی شد، در آخر قدم هام(تلاش هام) خیلی سوخت، نمی تونم بگم بمون
به درون چشمام برف بارید، نمی تونم با سرما کنار بیام (ادامه بدم)