نخست، آبخاست شتابان به درون میآید
بوسهای همان جا در ساحل میکارد
آنگاه به بیرون به دریا میغلطد
و دریا دیگر بار ساکت و آرام میگردد
پس، به سویت شتابان میآیم باز
چون آبخاستی در پیش باز
با فکری سوز ساز
که بازوانت بر من، خواهند بود باز؟
سرانجام ماییم رو در روی هم
و چون، در آغوشی بوسیم هم
میتوانم بگویم، میتوانم حس کرد که عشق تویی
به راستی، در باران، در تاریکی، در آفتاب، مرا هستی
چون فروکش آبخاست
آرامم در تار و پود آغوشت
فروکش آبخاست