اون دوباره به جوّ برگشته
با قطرات سیاره ی مشتری روی مو هاش، هی، هی
مثل تابستون رفتار می کنه و مثل بارون راه می ره
بهم یاد آوری می کنه که هنوز برای عوض شدن وقت دارم، هی، هی
از زمان برگشتش از کره ی ماه
، مثل بهار گوش می ده و مثل ماه جوییه صحبت می کنه، هی،هی
حالا بگو ببینم، روی خورشید کشتی سواری کردی یا نه؟
تا راه شیری برای دیدن ناپدید شدن نور طاقت آوردی یا نه؟
و برای دیدن بالا رفتن قیمت بهشت
بگو ببینم، عاشق یه ستاره ی دنباله دار شدی یا نه؟
یکیشون بدون یه زخم دائمی
و اصلا اون موقع که اونجا دنبال خودت می گشتی دلت برای من هم تنگ شد؟
ولی حالا اون از تعطیلات روحانی اش برگشته
راهش رو تا برج فلکی ترسیم می کنه
.
.
.
.
.
.
.
.
.