از ميان پنجره به دنياي بيرون خيره ميشوم
نگران از اينكه مادر طبيعت نجات مي يابد !ا
و اميدوار به اينكه بشر گاهي اوقات از سؤاستفاده كردن از او دست خواهد كشيد !؟
در نهايت فقط دو تن از ما باقيست
و در آنهنگام نيز هنوز براي زندگيهايمان ميجنگيم
و ميبينيم كه تاريخ چگونه هربار تكرار ميشود
من تنها يك خيال باف هستم
كه زندگيَم را در دوردستها خيال ميكنم
من فقط يك خيال بافم
كه روياي روزهاي بهتري را در سر دارم
خورشيد را ديدم كه همچون همه ما پايين رفت
اميدوارم كه [ اين بار ] غروبش علامتي بدهد
از مكاني بهتر براي آنهايي كه بعد از ما خواهند آمد
اين بار*
من تنها يك خيال باف هستم
كه زندگيَم را در دوردستها خيال ميكنم
من فقط يك خيال بافم
كه روياي روزهاي بهتري را در سر دارم
قدرت برترت شايد خدا يا عيسىٰ مسيح باشد
اما / واقعاً براي من اهميت خاصي ندارد
زيرا / بدون كمك همديگر آنها براي ما جاي هيچ اميدي نيستند
من در يك روياي فانتزي زندگي ميكنم
در صورتي كه همه ما تنها ميتوانستيم آرامش را بيابيم
چقدر دلنشين ميشود اگر بتوانيم مانند يك نفر باهم زندگي كنيم
كي ميشود تمام اين خشم و نفرت و كينه٠٠٠
از بين بروند !؟
من تنها يك خيال باف هستم
كه زندگيَم را در دوردستها خيال ميكنم
امروز
من فقط يك خيال بافم
كه روياي روزهاي بهتري را در سر دارم
يك خيال بافم
كه بدنبال راه ميگردم
امروز
من فقط يك خيالباف هستم
زندگيم را دور ازاينجا تصور ميكنم
••••