انگار درون سوالات افتادم
قلبم را گمراه کردی و به دود افکندی
چشم هایت را از نگاه های من قایم میشوند
حداقل با دست هایت به آنها پاسخ بگو
تو رو روی قلبم بنویسم یا پاک کنم؟
دوست من هستی یا معشوق من؟
یک بار به من بگو تا بدونم
دوست من هستی یا معشوق من؟
اگه نمیتونی به احساسات من رحم کنی
به احساسات بی نشانی من به خیالات من
خیالات من به مهمانی تو آمدند
اونها رو ناامید رها نکن و در آغوش بکش
آرزوهای من به مهمانی تو آمدند
اونها رو ناامید رها نکن و در آغوش بکش
با نگاه های خمارت قاتل من نشو
دوست من هستی یا معشوق من؟
یک بار به من بگو تا بدونم
دوست من هستی یا معشوق من؟