آنهمه خاطرات پشت سرم
آنها را در دفتر خاطراتم خواهم نوشت
آن قلب تپیدنهای آن روزها را امروز [در حال حاضر] با خود نگه خواهم داشت
فرشتهای خواهم بود برای تو
زنی خواهم شد که بتونی سخت در آغوشت بفشاری
اما اگه احتیاج باشه مثل خورشید بر روی حواس پنچگانه تو [درد هایت] خواهم تابید
و آهسته آنها را خاموش [شفا] خواهم کرد
زنی برای تو، زنی که می دونه تو در باره من چی می دونی
زنی بهمراه تو البته اگه قبولم کنی
دستهایت بر روی بدنم
قفل مرا وادار میکنند برای باز شدن
اما ناگهان درهای قلبم باز خواهند شد
و زنی متفاوت بیرون خواهد آامد
زنی خواهم شد کسی که زنانه گیاش رو دوباره پیدا خواهد کرد
و آن را تقدیم تو خواهد کرد
از سادگیاش متعجب خواهی شد
آن آن زن تو را دوست خواهد داشت
آسمان بالای سرمان به چه بزرگی است؟
رنگش کنی اگر میتونی
و من شبهایت را رویایی و زیبا و دوست داشتنی میکنم.
بخاطر اینکه زنی خواهم شد برای تو