به درون چشم ذهنت برو
مگه نمیدونی
که میتونی یه جای بهتر رو برای بازی کردن پیدا کنی
که گفته بودی قبلاً هرگز نرفته نبودی
همهی اون چیزایی که تا حالا دیدی
آرومآروم محو میشن
پس تحول رو از توی تختخوابم شروع میکنم
چون تو گفتی من اون یه ذره مخی که داشتم گیجم کرده
برو بیرون الان اوج تابستونه
کنار شومینه بایست
اون حالت رو از روی صورتت بکَن
تو هیچوقت دل منو نمیسوزونی
پس سَلی میتونه صبر کنه، میدونه که دیگه خیلی دیره همونطور که داریم از کنار هم رد میشیم
روحش میلغزه و دور میشه، شنیدم که گفتی: اما با خشم به پشت سر نگاه نکن
منو به جایی ببر که داری میری
جایی که کسی ندونه روزه یا شبه
لطفاً زندگیتو به دست
یه گروه راک اند رول نسپر
که تباهش کنن
پس تحول رو از توی تختخوابم شروع میکنم
چون تو گفتی من اون یه ذره مخی که داشتم گیجم کرده
برو بیرون الان اوج تابستونه
کنار شومینه بایست، اون حالت رو از روی صورتت بکَن
تو هیچوقت دل منو نمیسوزونی
پس سَلی میتونه صبر کنه
میدونه که دیگه خیلی دیره همونطور که داره از کنارم رد میشه
روحم میلغزه و دور میشه
شنیدم که گفتی: اما با خشم به پشت سر نگاه نکن
سَلی میتونه صبر کنه
میدونه که دیگه خیلی دیره همونطور که داریم از کنار هم رد میشیم
روحش میلغزه و دور میشه
شنیدم که گفتی: اما با خشم به پشت سر نگاه نکن
پس سَلی میتونه صبر کنه
میدونه که دیگه خیلی دیره همونطور که داره از کنارم رد میشه
روحم میلغزه و دور میشه
شنیدم که گفتی: اما با خشم به پشت سر نگاه نکن، با خشم به پشت سر نگاه نکن
شنیدم که گفتی: لااقل امروز نه