مي دوني ؟ مي دوني ؟
مي دوني چه احساسي داره ، دوست داشتن كسي كه
عجله داره تو رو بندازه بيرون؟
مي دوني چه حسي داره كه آخرين
نفري باشي كه از عوض شدن قفل در اطلاع پيدا مي كنه ؟
پرنده ها به ست جنوب پرواز مي كنن
اين نشانه ي تغييره
حد اقل اين رو مي توني سالي يك بار پيش بيني كني
عشق بورز، تا لحظه ي آخري كه
از دستش مي دي توجهش نمي شي
نمي تونم مجبورش كنم حرف بزنه
شايد اگر همه چيز رو مي دونستم، نجاتمون مي داد
مي تونم دردي كه درونم خون ريزي مي كنه رو التيم ببخشم
نگاهي كه توي چشمات هست همين رو راجع به من بيان نمي كنه
من روي لبه ايستاده ام
و نمي دونم ديگه چه چيزي بايد نثار كنم
مي دوني چه احساسي داره ، دوست داشتن كسي كه
عجله داره تو رو بندازه بيرون؟
مي دوني چه حسي داره كه آخرين
نفري باشي كه از عوض شدن قفل در اطلاع پيدا مي كنه ؟
چه طور مي تونم دوستت داشته باشم
چه طور مي تونم دوستت داشته باشم
چه طور مي تونم دوستت داشته باشم
چه طور مي تونم دوستت داشته باشم
اگر تو با من صحبت نكني، عزيزم
من به ذهنم مراجعه ميكنم و اين سوال به فكرم مي رسه
كه آيا او به مردي احتياج داره كه من نمي تونم باشم؟
وقتي به 3 سال گذشته فكر مي كنم
هرگز نمي تونستم تصور كنم كه سر گذشت ما به اينجا ختم بشه
نديدن صورت تو روي بالشم، صحنه ايست كه هميشه مي گفتم براي من اتفاق نخواهد افتاد
ولي بعد از اين داستان
حالا مي بينم كه
تو هيچ وقت نمي توني بگي روز بعد چه اتفاقي مي افته
مي دوني چه احساسي داره ، دوست داشتن كسي كه
عجله داره تو رو بندازه بيرون؟
مي دوني چه حسي داره كه آخرين
نفري باشي كه از عوض شدن قفل در اطلاع پيدا مي كنه ؟
مي دوني چه احساسي داره ، دوست داشتن كسي كه
عجله داره تو رو بندازه بيرون؟
مي دوني چه حسي داره كه آخرين
نفري باشي كه از عوض شدن قفل در اطلاع پيدا مي كنه ؟