هیچی
انگار من رو به یاد نمیاری
اون پایین
فکر کنم همیشه رئیام این بود که
اونی باشم که تو رو از این رنج نجات میده
اما من نمیتونم تو رو از دست خودت نجات بدم
نمیخوای این حس رو داشته باشی؟
نمیخوای زندگی کنی؟
تا کی میخوای
تسلیم ترس بشی؟
تا زمانی که افسرده هستی در تصرف منی
نمیتونم بذارم نابود بشی
تو حتی نمیدونی با من چی کار کردی
اما من اونی هستم که که تو رو از
این رنج نجات میده
فقط کافیه بتونی بیدار بشی
نمیخوای این حس رو داشته باشی؟
نمیخوای زندگی کنی؟
تا کی میخوای
تسلیم ترس بشی؟
تا زمانی که تنها هستی در تصرف منی
تنهای تنها,داری توی گذشته ات غرق میشی
پسش بده پسش بده
من هنوز هم ایمان دارم که تو میتونی
نمیخوای این حس رو داشته باشی؟
نمیخوای زندگی کنی؟
تا کی میخوای
تسلیم ترس بشی؟
من دیگه نمیتونم با تظاهر پیش برم
پس یه چیز واقعی نشونم بده
این خودتی که جلوی خودت رو گرفتی
تا کی میخوای
؟تسلیم ترس بشی
تا زمانی که ناپدید بشی در تصرف منی