از وقتی تو رفتی، زندگی یک مسیر بی صداست،
سردتر از سرد،
قلبم یخ زده،
زندگی متوقف شده است.
درون قلبم، درست مانند لحظات پس از جنگ است،
پوشیده از خون،
باور کن، که همواره در حال طغیان است.
و نبودنت، عذابی بر روی زمین.
زندگی ای برایم باقی مانده که با گناهانم رنگ شده،
هر خط آن با اشک هایی در کلماتم نوشته شده است.
دنیا! دوباره در مقابل تلخی هایت مقاومت می کنم،
در مقابل عشق های دروغینت،
با سرسختی زندگی می کنم، اما نپرس چگونه،
حتی وسط قیامت...