اشکی که درون دیدگان تاک است
معجونی از آفتاب و آب و خاک است
من پاکتر از این سه نمیدانم چیست
پس آنچه که از تاک برآید پاک است
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
این حل معما را نه تو خوانی و نه من
چون در پس پرده گفتگوی من و توست
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من