انگار که نباشی نمی تونم تو این دنیای بزرگ زندگی کنم
مطمئن باش که خدا به یک نحوی صبر می ده به من
از پایین و بالا وارد میشه
این جا و اونجا می گرده
در این میان از آبم می گذره
(در این بین آب از سرم می گذره)
بازم خیال می کنه که فکر (عقل و ذکاوتم) به هم خورده
اوف اوف ، چطور از اون زبون تو خسته شدم (به تنگ آمدم)
از این به بعد فقط نگاه کن ، حالا منو هم خواهی دید
گردش و تفریح خواهم کرد ، کیف می کنم ، میزنم (میرم) تا تهش
می خوابی، بلند میشی ، کنجکاو میشی ، می پرسی کجا
میرم تا ته جهنم
میای؟