همچون آسمان زمستان
در آن شب های بی پیرایه و بی قید
همچون طوفانی عظیم
که می وزد و می میرد
همچون روزهای آفتابی بهار
که به دریا دست می یازند و با آن یکی می شوند
همچون پاره ای از تن کسی
که مولود تن ما می شود
به هنگامی که این دو مرد همدیگر را می نوازند
با تمام وجود درمی یابیم
که یک بوسه دو تن را
و دو روح را جاودانه به هم پیوند می دهد
به هنگامی که این دو زن همدیگر را می نوازند
اینچنین لطیف و زیبا
عشق شاهدی می یابد
که به هر تغییری تواناست
آنچنان جدانشدنی
که ریشه های در هم تنیده این درختان
در برابر بادها و طوفانهای
طعنه و تعصب
کاروانشان می گذرد
سگان وحشی پارس می کنند
که رازتان را دریافتند
و به جایش نفرت کاشتنه اند
به هنگامی که این دو مرد همدیگر را می نوازند
با تمام وجود درمی یابیم
که یک بوسه دو تن را
و دو روح را جاودانه به هم پیوند می دهد
به هنگامی که این دو زن همدیگر را می نوازند
اینچنین لطیف و زیبا
عشق شاهدی می یابد
که به هر تغییر تواناست
به هنگامی که این دو زن همدیگر را می نوازند
اینچنین لطیف و زیبا
عشق شاهدی می یابد
که به هر تغییر تواناست
شما جان های به هم پیوسته جاودانه اید
ورای زنانگی یا مردانگی