شبی که از کنار پنجره اش گذر
میکردم
نوری را در آنجا دیدم
سایه های سوسو زننده عشق را بر کرکره پنجره اش دیدم
او زن مورد نظرم بود
وقتی او فریبم داد من تماشا کردم و بعد از کوره بیرون رفتم
دلیله من، دلیله، دلیله
چرا دلیله، چرا، چرا
میتونستم ببینم اون دختره به درد من نمیخوره
ولی مثل یک برده چنان گم شده بودم که یارای خلاصی از آن نبود
صبح هنگام وقتی آن مرد دور شد
آنجا در انتظار بودم
از خیابان عبور کرده به منزلش رسیدم
و او درب را گشود
او آنجا ایستاده بود در حالیکه میخندید
کارد را در دستم حس کردم و
او دیگر نخندید
دلیله من، دلیله، دلیله
چرا دلیله، چرا، چرا
لذا قبل از اینکه اونا بیان
... تا درب رو بشکنن
منو ببخش دلیله فقط دیگه نتونستم تاب بیارم
او آنجا ایستاده بود در حالیکه میخندید
کارد را در دستم حس کردم و
او دیگر نخندید
دلیله من، دلیله، دلیله
چرا دلیله، چرا، چرا
لذا قبل از اینکه اونا بیان
... تا درب رو بشکنن
منو ببخش دلیله فقط دیگه نتونستم تاب بیارم
منو ببخش دلیله فقط دیگه نتونستم تاب بیارم