گلهای سرخام بینهایتبار در مسیر قدمهای تو شکوفه میدهند
حتی اگر گلهای مرا پژمرده و پاره کنی، باز قلبام میخواهدت
نبودت سرد است و تنام تشنهیِ تن توست
همچون لحاف، پوششی برای گرمکردنام باش که سردم است
نگزار که نوازشهای شبانهمان تمام شوند
بگزار که سایهیِ آتش عشقام بر موهایت طنین بیاندازد
آفتابام باش ... مرا در آغوشات بگیر تا گرم شوم
بگزار که گرمای صورتت را همیشه در دستانام لمس کنم
این قلب من است که بیتوقف میگرید و فریاد میکشد
هر کاری هم که کنی از تو نمیتوانم جدا شوم
عشق ضربات خودش را دارد و دستکم نباید گرفتش
اینقدر ساده نگیرش عشق من!